درمندخسونی   /dʌɾmʌndʌχsoni/
  (دَر-مَن-دَخ-سو-نی)
  ا ,     n
  احتیاج، نیاز، ضرورت؛ فقر، تھی دستی۔
requirement, necessity; indigence, being in extreme need
مثال
درمندخسونی بد چیز استه۔
Poverty is very bad.
برای لیست لغات اینجا کلیک کنید
لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!