درمندو   /dʌɾmʌndo/
  (دَر-مَن-دو)
  ف۔ل۔ ,     vi
  ضرورت داشتن، نیاز داشتن؛ محتاج شدن، فقیر و تھی دست گشتن۔
in need, require (a necessary thing)
مثال
خان کَلو درمنده که دَ پیش خادم رفته۔
Khan is too much in need that he has gone before Khadim to help him.
برای لیست لغات اینجا کلیک کنید
لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!