رستم   /ɾostʌm/
  (رُس-تَم)
  ا ,     n
  تھمتن، قھرمان اسطورهء شھنامه فردوسی؛ نام پسران و مردان۔
Rostam, the valiant warrior and epic hero in Firdausi's Shahnama; proper name among Hazaras (e.g. Rostam Ali)
Source:
<rawstahm 'robust, sturdy'
رستم   /ɾʌstʌm/
  (رَس-تَم)
  ا ,     n
  یکدسته علف دروشده؛ یک رسته یا رده به وسعت چند متر از زمین زراعتی که یک شخص گیاه آن را درو کرده به پیش میبرند۔
swath, handful of cut grass (using a scythe or sickle) *a few meter wide row which is covered by a person (in reaping or plucking out plants)
مترادف ها
پال، پل
برای لیست لغات اینجا کلیک کنید
لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!