زمی   /zʌmʌj/

  (زَ-مَی)

  ا ,     n

  زمه، زنج، زاج سفید، جسم معدنی شبیه نمک با طعم بسیار تند که در آب حل میشود۔

citric acid

زمی   /zimi/

  (زِ-مِی)

  ا ,     n

  زمین، روی خاک، سطح کره ارض؛ کشتزار، زمین مزروعی (این واژه عیناً در قصیده یی قدیم در تاریخ بیھقی ذکرشده است: ”ھزار کاخ فزون کرد با زمی ھموار“)۔

earth, ground, terrain; land, cultivable field

مثال

از بای زِمی کَس سِیر نَشده۔

No one becomes rich due to the price of his cultivable field. (Proverb meaning: The farmland is too precious to to be evaluated).

Source:

<Pah. zameek




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!