سردرد   /sʌɾdʌɾd/

  (سَر-دَرد)

  ص ,     adj

  گرفتار دردسر، آنکه سرش درد کند؛ مجازاً به شخصی گویند که علاقمندی و نیازمندی شدید بچیزی داشته باشد۔

having a headache *one who is very fond of s.th.

مثال

خادِم سردرد شده۔

Khadim is headach.

Source:

<P.




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!