لپّه خوردو   /lʌppʌ χoɾdo/

  (لَپ-پَه)

  ف۔ل۔ ,     vi

  موج زدن دریا۔

wave, movement of a big body of water (back and forth and up and down), wave hitting the shore

مثال

کشکه دریا بودی لپه موخوردی شیونه کجی دِلِ کرپه موخوردی شیونه کجی دِلِ کرپه ماکم تر چِیرمکِ آو بله دِیده موخوردی

I wish I was wave of the river I would have been struck on rock in lower (river) curve strick harder on the rock in the lower (river) curve I would have turned into a driplet of water which droped on darling




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!