مجبور   /mʌʤbuɾ/
  (مَج-بُور)
  ص ,     adj
  ناگزیر، ناچار، کسیکه جز اجراء عملی دیگر چارهء نداشته باشد، کسیکه بزور بکاری واداشته شده باشد۔
forced; compelled, constrained
Source:
<Ar.
برای لیست لغات اینجا کلیک کنید
لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!