پخته شدو   /puχtʌ ʃudo/
  (پُخ-ته)
  ف۔ل۔ ,     vi
  طبخ گردیدن غذا (در معرض حرارت)؛ میوهء که برای مصرف آماده شده باشد؛ دویدن، بشتاب رفتن از سرتاپای میدان (در مسابقه توپ بازی)۔
ripen; cooking, being cooked for eating
مثال
نانِ گُشنه دیر پُخته موشه۔ آشِ مَردا دیر پُخته موشه۔
The hungry man‘s bread takes a long time to be cooked. (Proverb meaning: The pot that is watched never boils over). Man's meal will be cooked slowly. (Proverb meaning: slow but sure wines the race).
Source:
<?
برای لیست لغات اینجا کلیک کنید
لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!