چیمکه   /ʧimkʌ/

  (چِیم-که)

  ا ,     n

  استخوان ران، استخوان بین مفصل زانو و کفل؛ استخوان مغزدار، استخوانی که مقدار کافی مغز را در جوف خود احتوا کند؛ استخوان کلان دست وپا۔

femur; bone containing marrow in its cavity *long bones of hands and legs

مثال

ازگوشت طوی یک چیمکه بخشے از شمو ھم اَوُردَدُم، لیکن سگِ سیاه دَ پیش آغِیل بلے مه ݖوب کد، ما مجبُورشُدُم چِیمکه ره پورتَو کدُم! ـختم نامه اکثر اَفسانه ھای ھزارگی۔

I had brought a marrowbone from the meat of marriage party for you, listeners, too; but while reaching before the village, a black dog rushed at me, and then I threw that fatty bone towards the approaching dog under compulsion. __ The often-quoted sentence at the end of Hazaragi folk-tales.

Source:

<M. cimyge




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!